چند سال گذشت، در صحن حضرت عبدالعظیم، بزرگوارى چشمش به جمال امام عصر علیه السلام روشن شد.
عرض کرد: یابن رسول الله! فرمود: صبر کن من عبدالعظیم حسنى را زیارت کنم، بعد با هم بر سر قبر علامه لاهیجانى برویم. من- امام زمان- مرتب سر قبر او مى روم.
فرمودند: بیا بر سر قبر علامه لاهیجانى برویم. ایشان مى گوید: با امام زمان علیه السلام آمدیم، سر قبر رسیدیم، قبر باز شد، علامه لاهیجانى بیرون آمد و سلام کرد و امام زمان علیه السلام جوابش را داد و احوالپرسى کرد. پرسید: در برزخ خوب و راحت هستى؟
درباره این سایت